بسم الله العظیم
سلام :)
دیروز با خانواده فیلم موقعیت مهدی رو دیدیم. کلا من فیلمی که بعد از پایانش شده حتی 5 دقیقه مخاطب به فکر فرو بره رو به فیلمهای فان و گذرا ترجیح میدم و موقعیت مهدی هم این چنین بود. از نقاط ضعفش بخوام بگم، اینه که با توجه به این که زندگینامهی این شهدا رو قبلا خوندهبودم، دیدم که این فیلم با این که سعی کرده قسمتهای مختلفی از زندگی جنگی شهید باکری رو روایت کنه و مثلا مثل "چ" راوی فقط یک برش نباشه، اما یه دید خیلی خیلی کلی میده از شهید مهدی و شهید حمید باکری. مثلا من دوست داشتم برههای که شهید مهدی شهردار ارومیه بود پررنگ باشه، به نحوهی آشناییش با صفیه خانم بیشتر پرداختهبشه و در کل پس از پایان این فیلم من بتونم تصمیم بگیرم شهید باکری چه جور آدمی بود. آیا مثل حاج احمد متوسلیانِ "ایستاده در غبار" یک آدم با تمام مختصات انسانی بود که خیلی بیپروا بوده؟ آیا مثل شهید مصطفی چمران "چ" آرامش و متانت رو توی تمام لحظات ترجیح میداده؟
اما در آخر انگار قصه به اینجا رسید که مهدی و حمید باکری دو برادر بودن که ازدواج کردهبودند و داستان پیکر شهید حمید و بعدا شهادت شهید مهدی. آیا انسانهایی بودند که تحصیلکرده بودند؟ چی شد که مهدی باکری از توبهنامهی برادرهاش به مقام شهرداری رسید؟ چه اخلاقی توی اونها پررنگ بود که صفیه و فاطمه بیشتر براش دلتنگ میشدند؟ برای این که الان بخوایم مهدی و حمید باکری بودن رو تمرین کنیم باید چطور رفتار کنیم و.... اینها خیلی نمود نداشت توی فیلم. ریتمش هم برام تند بود و اپیزودیک بودنش هم یه کم دنبال کردنش رو برام سخت کرده بود.
با این حال بازی هادی حجازیفر خیلی خیلی عالی بود. این که فیلم غالبا به زبان ترکی بود رو دوست داشتم. فضاسازی فیلم هم به دلم نشست واقعا...
در نهایت این فیلم یه معرفی خیلی کلی از شخصیت دو شهید شاخص رو میده که اتوبانی در غرب تهران و فرودگاه ارومیه به نام ایشونه. مثل چکیدهی یه مقاله در حد معرفی اینه که پررنگترین وقایع زندگی این دو شهید این بود و برای دونستن جزییات باید بری کل مقاله رو بخونی، پس اگر کسی در مورد این دو شهید چیزی نمیدونه دیدن موقعیت مهدی کمکش میکنه. ولی اگر خواستین بیشتر برادران باکری رو بشناسید، کتاب نیمهی پنهان ماه 6، شهید مهدی باکری به روایت صفیه مدرس رو حتما حتما بخونید.
یکی از ناراحت کنندهترین قسمتهای ناگفته زندگی همسران این شهدا، اینه که بعد از اتفاقات 88 به حاشیه روندهشدند و حضرات تندرو تا تونستند این بندههای خدا و همسر شهید همت رو مورد عنایت الفاظ و تکفیرهای همیشگیشون قرار دادند. یادمه اون موقعها بچه بودم اما توی مسجد و اینها میشنیدم که مثل شهید همت و باکریها ازدواج نکنید چون همسرانشون از خط خارج شدند و در تربیت فرزند موفق نبودند. از خط خارج شدنشون این بود که ژیلا خانم(همسر شهید همت)، صفیه خانم و فاطمه خانم و بچهها از مسئولین انتقاد کردهبودند و خب شهید همت که دختر نداشت و شهید مهدی هم فرزند نداشت، ولی چون آسیه دختر شهید حمید هم معتقد به حجاب سفت و سخت نیست و از رفتار تندروها هم تو فیسبوک انتقاد کردهبود حسابی از خجالتش دراومدن. بندگان خدا فقط عقیدهشون رو گفتهبودند و به نظرم از خیلی از مسئولین هم محقترند به گفتن نظراتشون و انتقاد از دولت و حکومت و سیاستی که برای مردمی بودنش از عزیزدلشون گذشتهاند ولی میبینند که برعکس شده...... متاسفانه هنوز تو کامنت پسرای شهید همت اثرات اون زمان رو میشه دید که چه ناسزاهایی برای مادرشون مینویسند...
پارسال یه سفر رفتیم ارومیه و دیدیم چقدررررر این خانواده رو دوست دارن و چقدر همهی مردم با تمام عقاید مختلف شیعه و سنی و سکولار و مذهبی به این شهدا احترام میذارن. توی هر خیابون یه عکس ازشون دیده میشد حداقل و به قول راننده تاکسی که ما رو تو شهر میچرخوند با این که شهید مهدی شهردار بوده عکس از شهید حمید بیشتره تو شهر چون از لحاظ سنی بزرگتر بوده و احترام بزرگتر واجبه :)
امیدوارم روح باکریها و تمام شهدا با دیدن آنچه این روزها زیر پوست وطن جاریه کمتر ناراحت بشه و حداقل علو درجاتشون و ظهور حضرت حجت علیهالسلام این درد رو التیام بده. این که وطنی که ترک و لر و کرد و عرب و فارس و... از عزیزترین داراییشون، از جونشون گذشتند حالا یه شکاف بزرگ خورده، امام حسین علیهالسلامی که الگوی آزادگیشون بود حالا شده برچسبی که به جای آرمانهای آزادی قیام عزیزش...............
پ.ن: البته من دبیرستانی بودم که این سری کتابای نیمهی پنهان ماه رو خوندم. تو وقتای آزادم تقریبا جویدمشون :))) و چقدر با خاطرات همسر شهید مدق گریه کردم...
خدایا کمک کن روح شهدا از ماها راضی باشه، ما رو در مسیر حق قرار بده و همهمون رو به درستی هدایت کن و عاقبتمون رو خیر کن.
پایان :)