بسم الله العظیم

سلام :)

 

این چند روزه مجبورم از ساعت 4 صبح بیدار بمونم و برخلاف همیشه که بعد از نماز صبح می‌خوابیدم، این بار باید تا طلوع آفتاب بشینم و کارهای آنلاینم رو انجام بدم که بی‌شک، احتیاج به نت جهانی دارند و اون ساعت هم نت در قوی‌ترین حالت روزه.

 

خیلی وقت بود طلوع آفتاب رو بدین شکل ندیده‌بودم، خدا رو شکر که نت رو ضعیف و سپس قطع کرده‌ن تا من بتونم زیستم رو به سحرانه تغییر بدم!*

 

 

 

 

 

طبیعتا اگر این تغییر خودخواسته بود، اگر در بقیه‌ی ساعات شبانه‌روز دسترسی‌مون به جهان نامحدود و سریع بود الان راضی بودم(تازه اون ساعت هم دسترسی "آزاد" نیست. خیلی جاها فلفل!شکن می‌خواد که سریع وصل می‌شه اون تایم) ولی الان اصلا حسم خوب نیست و با بغض کار می‌کنم. بچه‌هام خیلی خیلی ناامیدن و واقعا برای سوال همیشگی درس بخونیم که چی بشه جواب ندارند دیگه. یه چیزایی تو این مملکت در جریانه که نمی‌تونم بنویسم چون فحش می‌خورم، ولی خواهش می‌کنم نکنید، بذارید جریان تلاش اقلا توی ذهن نسل جدید باقی بمونه.

عموم بچه‌های دهه هشتادی یه خوبی دارن برخلاف بسیاری از هفتادیا(من تقریبا لب مرزم، هم با هفتادی‌ها گشته‌ام و هم کلی دوست و شاگرد دهه هشتادی دارم). این خوبی‌شون اینه که به شدت انعطاف‌پذیرن. توی دوستی‌ها و ارتباطات‌شون بازه‌ی سنی و پوشش و خانواده و... مهم نیست و خودشون رو نمی‌گیرن. اینو توی خیلی از بچه‌ها دیدم. اگر این ویژگی به نسل بعدی نرسه و رشد نکنه، بده. ما باید خودمون برای رشد آماده بشیم و پیش بریم. توی تمام این سالها مسئولین تا تونسته‌ن بهمون ثابت کرده‌ن که هیچ ظرفیتی برای رشد ما قائل نیستن، و ما هم خیلی وقت‌ها همین‌جوری عمل می‌کنیم و و وارد ورطه‌ی افراط و تفریط می‌شیم. نتیجه؟ یک نسل رو که آماده‌ی کاشتن بذر در ذهنش بود و آماده‌ی این بود که یه درخت تناور کمیاب، اما پر ثمر بشه، از دست می‌دیم و ازشون همین شمشادهایی رو می‌سازیم که برن حاشیه‌ی جدول‌ها، در حالی که رشد کردن و ثمر دادن تو خون‌شون بود. نه این که شمشادها به درد نخورن، که هر شهری برای زیباسازی بهشون نیاز داره، که اصلا خاطره‌ی کودکی ما مجری‌ای بود که از پشت شمشادها می‌پرید بیرون و سوال‌های بامزه می‌پرسید از ملت، ولی فرق یه شهر سرسبز با یه شهر معمولی چیه؟ یه شهر سرسبز پوشش گیاهی داره، یه جا توی خیابون بوی یاس می‌پیچه، دوتا چهارراه بالاتر بوی شکوفه‌ی پرتقال. شمشادها هم هم‌چنان وسط بلوارن و خودنمایی می‌کنن، اما شهر رو از دور هم نگاه کنی سرسبزه، موقعی که توش قدم می‌زنی یه حال خوبی هستی. حال ما هم همینه، به هوای سمپاشی علف‌های هرز نباید گل‌های داوودی و بنفشه رو هم له کنیم، باید از بذرهامون مراقبت کنیم چون اصلا خیلی‌هاشون دوست دارن بشن بید مجنون یا درختی که بهار گوجه سبز می‌ده و براش تلاش می‌کنن، حتی اگه یه سریا از گوجه سبز بدشون بیاد، ولی تلاش می‌کنن تا ثمر بدن. اگر حال و هوای شهرمون کویریه و بارون نمی‌آد اشکال نداره، به جای این که جوونه‌ها رو از بین ببریم یا بذاریم از تشنگی بمیرن خودمون بارون شیم، به نتیجه‌ش می‌ارزه، فکر کن مثل باغ شازده‌ی ماهان یه کویر بزرگ با حال و هوای مدیتیشن، با شبای پرستاره و میونش یه باغ با صفا...

نسل آینده‌مون بذرن، با کلی امید و کلی جوونه، مسئولین این مملکت نامهربونن و بی‌‌عقل، ولی ما خودمون باغبون بشیم، این شهر رو آباد کنیم، پر از درختا و گیاهای مختلف و عجیب....

 

 

 

* واقعا مامان دوستم در تماس به مامانم گفت خوب کردن نت رو قطع کردن، پسر من حالا با تمرکز نشسته سر درسش :| بعد مامانم گفت ولی کارای بچه‌های من رفته رو هوا، اونم گفت عیب نداره خب یه کم استراحت می‌کنن دیگه :| چرا خودتون رو به خواب می‌زنید عزیزان :| این حق رو هم از ما گرفتن و خوشحالن یه سریا :| بعدا به ضرر خودشون می‌شه و تیشه به ریشه‌ی خودشون می‌زنن، ولی خودخواهن دیگه و آدم خودخواه هم تا جلوی پاش رو بیشتر نمی‌بینه....