بسم الله العظیم
سلام
(حقیقتا این روزها واقعا تحت فشار هستم و گیجم، برای همین توان فعالیت ندارم خیلی. انشاءالله به زودی یه کم بهتر میشم)
صبح مادر یکی از شاگردهایم، شین عزیزم پیام داد که مادر شاگرد دیگرم که دوست صمیمی شین هم هست، به رحمت خدا رفته.
حالم خیلی خیلی خیلی بد شد. چهرهی مادرِ عین مهربانم از جلوی چشمم نمیرود. به محض این که پیام مادرِ شین را دیدم سریع با او تماس گرفتم و دوتایی پشت تلفن گریه کردیم. مادر عین، شبانگاه وقتی داشته برمیگشته شهر خودشان و تنها هم بوده، تصادف میکند و تا آمبولانس برسد این دنیا را ترک میکند.
عین، دخترش، 10 ساله است و به کلاس پنجم میرود و مادرش را هم خیلی خیلی خیلی زیاد دوست داشت و همیشه سر کلاس دربارهی این که چقدر مادر هنرمندی دارد(مادرش نقاش بود) صحبت میکرد. مادرش زن خونگرم و بامزهای بود. بعد از پایان تماسم با مادر شین رفتم وویسهای مامان عین را گوش کردم. یک جا که یک اتفاق خوب زندگیام را استتوس کردهبودم برایم نوشتهبود "مبارکت باشه عشق تو لایق بهترینهایی" و من به خودم گفتم کاش میتوانستم زمان را به عقب برگردانم و ساعت 8 شب قبل از این که مامان عین سوار ماشینش بشود و بخواهد برود توی جاده بهش زنگ بزنم و بگویم "سلام. میشه امشب حرکت نکنید لطفا؟" ولی نمیتوانم و حالا عین، دختر مهربان و صبور و آرام من به سوگ مادرش نشسته و باورش نمیشود مادری که قرار بود آن شب برسد خانه حالا زیر خروارهایی از خاک خوابیده است. وقتی میخواستم عکسش را نشان مادرم بدهم دیدم که قبل از رفتنش عکس پروفایلش را تغییر داده به دخترش و روی پروفایلش عین با عینک و موهای چتری دارد میخندد. و مادر شین میگوید از خاکسپاری تا به الان، عین نمیتواند غذا بخورد چون مدام یاد مادرش میافتد و از آنجایی که خانواده هم او را به سردخانه بردهاند تا با پیکر مادرش وداع کند، حالا تصویر پیکر بیجان مادر از جلوی چشمهای معصوم عین کنار نمیرود.
سرم به شدت درد میکند و نگران عین هستم و البته شین که تنها دوست صمیمی یکدیگر هستند و بیشتر خوشیها و لحظاتشان را با هم تقسیم کردهاند و حالا طوفان زده وسط دنیای کودکانه و شادشان و رویاهایشان را با خودش برده. حتی جرئت ندارم با عین تماس بگیرم و با او حرف بزنم، هر چند که باید این کار را بکنم، این دختر فوقالعاده که یکی از بهترین دانشآموزهای من است به این لحظات احتیاج دارد، به این که بداند من کنارش هستم. صدای مادرش توی گوشم است و یاد آخرین باری که دیدمش میافتم و باورم نمیشود و دوباره به عین فکر میکنم، عین عزیزم......
لطفا برای شادی روح مادر جوان عین دعا کنید و همچنین برای عین و خانوادهاش......
+ جادهای که مادر عین را برای همیشه از عین گرفت جادهی بسیار مزخرف و خطرناکیست مثل بسیاری از جادههای دیگر و زبان ما کوتاه. این شکایت را به کجا بریم که داشتن راههای امن و استاندارد از حقوق ماست؟ ما هر روز بی حق و حقوقمان میمیریم و ککشان هم نمیگزد...